آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آوای دلنشین

مراسم گیفت برون :D

خوب حالا میخوام برات از یک مراسم من درآوردی بگم گیفتایی که مامان جوون زهرا زحمت کشیده و از دبی آورده آماده نبودن یعنی طلقشو عروسکشو اینا جدا بودن و ما باید خودمون درستشون می کردیم و توش پوشال میذاشتیم. واسه همین پریروز یعنی روز ٥شنبه ١٢ آبان همه خاله ها و دخترخاله ها و پسرخاله ها اومدن خونه ما تا اینا رو درست کنیم. انصافاً هم که کار سخت و وقت گیری بود و بیچاره ها همه خسته شده بودن دیگه اینم عکسهایی از این مراسم پر فیض اینم کارتیه که حسین آقا زحمت کشیدن و طراحی کردن برای زدن رو گیفتا:   فقط امیدوارم که تو سروقت به دنیا بیای وگرنه مجبوریم همه این کارتا رو بکنیم و با تاریخ جدید دوباره به گیفتا وصل کنیم...
14 آبان 1390

10 روز تا پایان این راه - آخرین ویزیت دکتر

سلام دختر قشنگ مامان واااای که این روزای آخر چقققققققدر دیر میگذره فقط 10 روز مونده به اتمام همه انتظارا شمارش معکوس دیگه شروع شده اینقدر که دیگه این روزا به فکرتم و مامانای نی نی سایتی هم همه دارن فارغ میشن و من هی حسرت به دل آرزوی دیدنتو میکشم دیشب دوبار خوابتو دیدم تو اولی یه نی نی خیییییلی ریزه میزه و کوچولو بودی هربار می گرفتم صورتتو به سمت خودم بهم لبخند میزدی وااااااااای که چه لذتی داشت بعد می خواستم بهت شیر بدم اما شیرم نمیومد یکی گفت برید کاچی بیارید بهش بدید بعد من اینقدر ناراحت شدم اینقدر سینمو فشار دادم تا یهو شیر زد ازش بیرون بعد گذاشتم دهنتو و تو هم خوردی.... تو خواب دوم خواب میدیدم زایمان کردم بدون اینکه اصلا ...
14 آبان 1390

دو هفته تا اتمام همه انتظارا و کادوی خاله شمیم

سلااااااام پرنسس کوچولوی مامان باورم نمیشه فقط دو هفته به دیدار تو باقی مونده یعنی 14 روز دیگه تو میای بغل مامانی انتظار خیلی سخته دیگه روزا خیلی کند میگذره اما به هر حال انتظار برای ورود تو به این دنیا خییییییییلی شیرینه خاله شمیم از نمایشگاه کتاب مدرسه اشون کللللللی کتاب برات خریده عزیزم امیدوارم که دختر کتاب خونی بار بیای  از خاله شمیم واسه این کادوی خوب و مفیدش خییییلی ممنونیم می دونم که تو هم عاشقش میشی همونطوری که اون تو رو خییییییلی دوست داره اینم عکس خاله شمیم: ...
10 آبان 1390

عید غدیر و تولد دختر خوشگل ما...

سلااااام دختر کوچولوی مامان پریروز وقت دکتر داشتیم ساعت 8:30 شب و کلللللللللی معطلمون کرد ساعت 1 شب از دکتر اومدیم بیرون   اما عوضش بالاخره تاریخ دقیق زایمانم رو بهم داد 24 آبان و روز عید غدیر تو توی روز مبارکی پا به این دنیا میذاری و امیدوارم واقعاً از پیروان واقعی صاحب این روز حضرت امیرالمومنین باشی دخترم امیدوارم دختر صبوری باشی و تا اون روز صبر کنی و برای بیرون اومدن عجله نکنی آخه یه مقداری دیر بهم وقت داده می خواسته حسابی تپلی بشی بعد به دنیا بیای بهم گفت به خاطر گروه خونی من و بابایی احتمال اینکه زردی بگیری زیاده و من خیلی نگران شدم باید از امروز همش چیزای سرد بخورم و گرمی کمتر بخورم که ان شا ا... این اتفاق نیوفت...
2 آبان 1390

اتاق آوا کوچولو- سیسمونی 1

سلاااااااااام عزیز دل مامان بالاخره کارای اتاقت تموم شد و مامانی حوصله کرد از وسایلت عکس بگیره برات اینجا میذارم عکسا رو تا سیسمونیت برات یادگاری بمونه اولین عکس در اتاقته: اینام دید کلی اتاقت: اینم لوستر اتاقت: اینم از پرده اتاقت: ست کالسکه و .... و دراورت: این مایو دو تیکه و حوله ات که آماده دریا رفتن بشی : لوازم بهداشتی: لباسای تو خونه ای: اینم یه تشکه که باز میشه و روش پشه بنده واسه باغ و بیرون خیلی خوبه: اینام ست تشک و لحاف دم دستی:   ادامه دارد... ...
25 مهر 1390